بـــــــــودم . . .
دیدم با دیــــــــــگری شادتری . . .
رفتــــــــ ــــم . . .
این که خودت را گوشه ی گلو قایمــ کنیــ
چیزیــ را عوض نمیکند!
بالآخره یا اشک می شویــــ
در چشمانمــ
یا عقده در دلمـــ....
نخوآه بآور کنم نیستی , نمیشع بآورش سخته . . .
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ... ﺑﮑﻨﯿﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ...
ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ...
24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ...
24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ ...ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ... ﺩﺍﺧﻞ
ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ
ﻭ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻫﺴﺖ ...
ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ : 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ... ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
کامپیوترو روشن میکنی صبر می کنی ویندوز بالا بیاد
یه قلوب از چاییتو میخوری
کلیک می کنی رو مای کامپیوتر
میری تو درایو G...
یه سیگار روشن می کنی .
میری تو مای پیکچر.
یه پک سنگین.
دنبال یه فایل قدیمی می گردی.
یه پک سنگین دیگه.
پیداش می کنی ،
بازش می کنی.
یه پک دیگه.
عکسا رو نگاه می کنی
یه لبخند میزنی به خاطراتی که زنده شدن و دارن جلوت راه میرن
میرسی به یه عکس . . .
این عکس یه اشکالی داره.
یه پکــ سنگین . .
نه دو تا پکــ سنگیـــن .
نمی خوای قبول کنی
جای یکی تو زندگیت خالیه
" دقیقا همونی که توی عکس خودشو چسبونده بهت "
محو عکسی
کم کم داغی سیگار دستتو میسوزونه
به خودت میای
سیگارو تو جاسیگاری خاموش می کنی
کامپوتر رو خاموش می کنی
خودتو پرت میکنی روی تخت
چشاتو می بندی و زیر لب میگی :
یادش بخیر....
دختره گفت: شنیدم داری ازدواج میکنی؟؟مبارکه!خوشحال شدم شنیدم
پسر: ممنون،ایشالله قسمت شمام بشهدختر: میتونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟؟پسر: چی میخوای؟
دختر: اگه ی روز صاحب ی دخترشدی میشه اسم منو روش بذاری؟پسر: چرا؟میخوای هروقت نگاش میکنم یا صداش میکنم درد بکشم؟؟دختر:نه،آخه دخترا عاشق باباهاشون میشن!میخوام بفهمی که چقد عاشقت بودم....
سلامتی عشق اول زندگیت که نه میتونی بهش زنگ بزنی،نه میتونی بهش فکر نکنی!
فقط میتونی از دورنگاش کنی وبرگردی به دوستت بگی هی رفیق نگاش کن این یه روز تمام خاطراتم بود!
هی غریبه
سرش
داد نزن !
باهاش
قهر نکن !
دوسش داشته باش !
اون بخاطر تو منو فراموش کرده . . .
یِه شَب سَگی باآهَنگ هَمی-شِگی....
چِه ریتمه رومُخی....
سَگِ رَفتآرَم
حَسودَم؛
چون روت حِس دارَم...
هــِـــی....
میگی مهم نیست …
اما وقتی اسمشو می شنوی
داغ دلت تازه میشه !
میگی مهم نیست …
اما تا بهش فکر می کنی ،
اشک توی چشمات جمع می شه !
میگی مهم نیست …
اما در تنهایی همش باهاش حرف می زنی !…
میگی مهم نیست …
اما بعضی وقتا دستت میره رو شمارش …
که زنگ بزنی ، نزنی ، بزنی ، نزنی !
میگی مهم نیست …
اما دلت میخواد بازم بهش فکر کنی !
میگی مهم نیست …
اما دلت واسه حرف زدن باهاش لک زده !
میگی مهم نیست …
اما شبا تا صبح خوابت نمی بره ،
با خودت میگی یعنی داره چیکار میکنه !
میگی مهم نیست …
اما میدونی چقدر " مهمه " !
می دونی خیلی دوسش داری !
میگی مهم نیست …
بگو مهمه ؛
اما …
نیست !