Alone...

Alone...

...کلبه تنهایی
Alone...

Alone...

...کلبه تنهایی

صدایت را بالا ببر...


صدایت را بالا ببر

اما نه آنقدر
که تمام باورهای قدیمی ام از مو نازکتر شوند..
قرارمان بود..،
که بیخیال تمام مباداهای فردا
هــــــــــوای بارانی هم را داشته باشیم..
قرار مان بود..،
لیوان مان، نیمه خالی نداشته باشد..
بیا قرار بگذاریم
انتهای هر دعــــــوا
جای چمـــــــدان، دست هم را بگیریم
و در قامت یکدیگر قدم بزنیم
تا دل چمدان ها، هرگز از مقصدهای آلزایمر گرفته پر نباشد..
میدانی..
ابری که می شوی، زیر بارانت می نشینم
تا خیس اشک هایی شوم، که تو را آفتابی می کند..
تو بارانت را روی من بگیر
بی منت آغوش دیگری که روی خیسی شرشر زدن های تو
چتر باز می کند..
من عذر تمام چترها را می خواهم

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر مهر شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 18:29 http://shenidanyha.blogfa.com

بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد ، مهربانیت را مرزی نیست …

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد