یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار -کشتی و هواپیما:
تا یک لقمه بیشتر بخورم…
یادت هست؟
شدی خلبان-ملوان-لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
اقا شیره بشی…
خانوم طلا بشی…
و من عادت کردم هر چیزی را
بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم.
حتی بغض هایم را…!!